توضیحات
کتاب آخرین دروغ
معرفی کتاب آخرین دروغ
کتاب آخرین دروغ
نویسنده ماری کوبیکا
مترجم فریبا جعفری نمینی
خلاصهی داستان کتاب آخرین دروغ:
آخرین دروغ) روایتی پیچیده و مرموز از حادثه تصادف مردی به نام نیک است است که منجر به مرگ او شد. داستان از دو راوی تشکیل شده است؛ نیک و کلارا، همسر وی، که مجموعا فصلهای رمان به صورت یک در میان از زبان آنها روایت میشود. میسی فرزند کلارا و نیک در حادثه رانندگی حضور داشته است. او نقش مهمی در کشف علت اصلی حادثه دارد؛ اما تعاریف میسی بیشتر بر اساس کابوسهای شبانهای است که میبیند و به صورت منقطع بیان میشوند.
در طول داستان علتهای متعددی برای این تصادف ذکر میشود از جمله جادهی ناهموار و پر پیچ و خمی که نیک در آن رانندگی میکرده و سرعت بالای او حین تصادف و حتی نور خورشید هنگام غروب. داستان با روایت روزمرگیهای زندگی کلارا و نیک (پیش از تصادف) ادامه مییابد و در خلال آن متوجه نکاتی میشویم که بعضی از آنها بیارتباط به علت حادثه نیستند. این اشارهها باعث جذاب و در عین حال مرموز شدن بیشتر داستان میشود. به اعتقاد کلارا مرگ نیک حادثهای طبیعی نبوده است؛ زیرا فرزند چهار ساله آنها که در اتومبیل حضور داشته، به لحاظ فیزیکی آسیبی جدی ندیده است. کلارا با وجود تمام غم و اندوهی که داشت، تصمیم گرفته بود قاتل نیک را شناسایی کند. نویسنده در این داستان سعی دارد نشان دهد که بعضی از رازها هیچ گاه نباید فاش شوند.
در بخشی از آخرین دروغ میخوانیم:
مردی در برابرم ایستاده بود، کلماتی که از دهانش خارج میشد مانند حشرات سیاهی بودند که در فضا پراکنده میشدند و تلاش من برای گرفتنشان در هوا و درکشان، بیفایده به نظر میرسید. مرد پرسید: «آیا شما خانم سولبرگ هستید؟» و وقتی من پاسخ دادم که هستم، ادامه داد: «حادثهای رخ داده است، خانم!»
او یک پیراهن سیاه و یک شلوار سیاه پوشیده و روی پیراهنش تکههایی از پارچه دوخته شده است که آرمی بر خود دارند. روی اتومبیلی که در جلوی خانه پارک شده است کلمات راهنمایی و رانندگی را میخوانم.
«خانم؟» صدای مرد زمانی که دیگر از پاسخ دادن من ناامید شده بود، به گوش رسید. فلیکس در آغوش من مانند یک کیسة سیبزمینی سنگین به نظر میرسید. او آرام، ساکت و سنگینتر از هر زمانی به خواب رفته بود. هریت زیر پای من نشسته، به مرد غریبه خیره شده بود.
با اینکه گوشم کلمات مرد را میشنید، اما مغزم نمیتوانست آنها را پردازش کند. دلیلش بیخوابی است، به خود یادآوری کردم، یا شاید انکار! من در برابر مرد ایستاده بودم و از خود میپرسیدم، این مرد از من چه میخواهد؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.