توضیحات

                                                                      کتاب مانیفست خاموشان

                                                  معرفی کتاب مانیفست خاموش

«افسانه» در مقام نخستين گام نفي متعين کارکردهاي مألوف شعر، مي‌بايست همان‌گونه که شاعرش از آن انتظار داشت، به شکل جنيني اين اقتصاد نوپا را در خود مستقر کند. اما اين پرسش که «شعر منفي» در چه حدود و ثغوري مي‌تواند منطق خود را از دل زمينه‌ي
قبلي بيرون بکشد، به مرور بدل به شبحي شد که سراسر افسانه را در نورديد. چه به کارکرد مثبت اين مسئله معتقد باشيم و چه آن را
زاييده‌ي خودشيفتگي مفرط او بدانيم، نيما مصرّاً از تبيين ادامه‌ي راه خود نزد ديگران خودداري مي‌کرد. بسياري از نزديکانش گواهي
مي‌دهند که او بارها از سپردن نامه‌ها يا طرح کارهاي آينده‌اش به ديگران پرهيز مي‌کرد. اما احتمال ديگري که مي‌توان بر آن بيشتر تکيه
کرد اين است که تنها خود او مي‌توانست مکانيسم دروني اين مبادلات، حذف‌ها، ادغام‌ها و تجزيه و ترکيب‌ها را به نهايت منطقي خود
برساند. در نامه‌اي به برادرش لادبن در اين مورد علناً مي‌نويسد: «به هيچ کس افکار خود را نخواهم داد از ترس اين که مبادا بدزدد…» از
اين نظر بي‌شک او با ايماني زايدالوصف خود را يگانه سوژه‌ي آشکارگي و بيان مي‌ديد. در نظرش کسي کار و فکر او را «بدزدد» از آنجا که
به نقطه‌ي آغازين، شالوده‌ريزي سيستماتيک و يا تناسبات ميان اقمار اين منظومه راه نيافته، کار را به مضحکه مي‌کشاند. يک بار به
شاملو نوشته بود: «ظاهر امر اين‌ست که مردم از مطالب روزمره و اعلاناتي که امروز به عنوان شعر در مطبوعات ما جا براي مطالب لازم
نگذاشته‌اند، عصباني هستند. تماشاي اين منظره شک نيست که گران تمام مي‌شود. به آساني نمي‌توان “پيکاسو”ي شعر شد يا از
پيکاسوي شعر فارسي امروز پيشي گرفت. فقط به آساني وضعيت شعرگون امروز مسابقه‌اي مي‌شود که موضوع آن معلوم نيست. ولي
باطن امر اين است که مردم به صورت و ظاهر علاقه‌ي مفرطي دارند. در هر مورد هم اين عيب نيست. از جهتي هنر به مصرف همين
منظور مي‌رسد. هنر کاري صورت نمي‌دهد جزاين که واقعيت‌هايي را صريحن يا با کنايه با خود جان وجود و نيروي نفوذ بخشيده باشد.
اين کار ممکن است با نبود وزن و قافيه هم انجام گيرد».

قسمت هایی از کتاب مانیفست خاموشان
تصویر دیگری از نیما در دست است که به همراه فرزندش بر بلندی های کوه نشسته است، شاید یک گردش خانوادگی. سمت راست تصویر طناب یک چادر یا خیمه دیده می شود که با ایجاد خطی عمود و موازی با ضلع راست عکس قسمتی از طبیعت کوهستانی را از
این دو نفر که در وسط تصویر نشسته اند مجزا می کند. در کنار پیرمرد در گوشه ی چپ تصویر یک سماور و یک کوزه ی سفالی دیده می
شود. جلوی او بساط همیشگی کاغذهایش پهن است، با همان بی نظمی خاص که همگی توصیف می کنند. همان ژست نوشتن را
در حالی دارد که انگشت اشاره ی پسرش جایی دور را به او نشان داده است. مجاورت اشیا با نوشتار، طبیعت نقل شده از درون پرانتز و
اشاره به بیرون از نوشتار، همان سویه های سه گانه ی رهایی بخش در شعر نیمایی اند. ظهور تعامل اینها نقطه ای را به دست می
دهد که باید «اقتصاد شعری» نیما نام بگیرد. اما این که این اقتصاد چگونه کار می کند و اساس روابط اش با نیروهای حیات بخش آن بر چه چیز استوار است، پرسشی است که باید به شکل سلبی به آن پاسخ گفت. زیرا نمونه های امروزین کارکرد این اقتصاد دقیقا در
پستوهای ضدیت با این ضرورت سنگر گرفته است.

0/5 (0 دیدگاه)