توضیحات

                                        کتاب شعر زمان ما 1( احمد شاملو)

                            معرفی کتاب شعر زمان ما 1 (احمد شاملو)

شعر زمان ما 1 احمد شاملو

احمد شاملو

محمد حقوقی

«شعر زمان ما» نام عام كتاب‌هايى است كه مؤسسه‌ى انتشارات نگاه هرچند ماه يك بار، يكى از مجلدات آن را انتشار خواهد داد. با اين منظور كه خوانندگان و علاقمندان شعر اين زمان ــ خاصه دانشجويان و شاعران جوان ــ بتوانند با فضاى راستين شعر اين روزگار، كه صور گوناگون آن، صرفآ در آثار چند شاعر پيشرفته‌ى امروز تجلى يافته است، آشنايى يابند.

چنين كتاب‌هايى، ضمن اين‌كه موفق‌ترين شعرهاى هرشاعر را به عنوان متن دربر خواهد داشت، نيز شامل مقدمه‌اى خواهد بود كه بيش يا كم مسير خاص شاعر را از آغاز ايام شاعرى او تا امروز نشان خواهدداد. و درست از همين‌جاست كه‌اين مجلدات با منتخبات و برگزيده‌هاى معمول و متداول تفاوت مى‌كند.

م. ح

گزیده ای از متن کتاب

 

«تنوع» معمولا در آثار شاعرانى كه به زبان مختص و جهان‌بينى مشخص دست يافته‌اند، ديده نمى‌شود. براى مثال در غزليات مولوى و حافظ و نيز اشعار شاملو نمى‌توان به دنبال «تنوع» (چنان‌كه منظور ماست) گشت.

شاعران راستين برخلاف شاعران ديگر (= ناظمان)، كه تنها شرط نوشتن شعر، تصميم آن‌هاست، گاه در طول چند ماه نه حتى يك شعر و گاه در عرض چند روز ده‌ها شعر مى‌سرايند. چراكه شاعر اصيل و صميم در هر شرايطى قادر

شاملو و آفرينش شعربه نوشتن نيست. او درياى آرامى است كه تموج و تلاطمش را فقط در زمان سرايش شعر مى‌توان ديد. در صورتى كه فى‌المثل شاعران كهن‌گراى امروز ما غالبآ به التزام تساوى طولى مصراع‌ها (اصل پر كردن) و ضرورت قافيه‌ها (اصل كمك كردن) در هر لحظه‌اى كه مى‌خواهند (حتى در عادى‌ترين لحظات) شروع به «ساختن» مى‌كنند. به عبارت ديگر كار اغلب آن‌ها براساس انتخاب از پيش معلوم شده‌ى وزن و زيرهم نوشتن قافيه‌ها و سرانجام ساختن مضمون به مساعدت قوافى است.

بنابراين پيداست كه اين دسته از شاعران در هنگام سرايش شعر از هرگونه شرايط زمانى و مكانى خاص بى‌نياز خواهند بود. اينان چون به نوشتن شعر مصمم مى‌شوند، لاجرم بايد مضمونى برگزينند و به حساب آن مضمون شروع به «ساختن» كنند. مثلا بگويند: اينك درباره‌ى «رود» يا «اعتماد به نفس» يا «ستايش معشوق» سخن مى‌گوييم. كه در حقيقت به شيوه‌ى همان مضمون‌سازى است كه در شعر كهن ما (خاصه در شعر متمايلان به شيوه‌ى هندى) سابقه‌ى بسيار دارد. و پيداست كه اصل «تنوع» در شعر برخى از شاعران، حاصل توجه به شيوه‌ى «ساختنى» از اين دست است. اما شاعرى كه فقط‌وفقط در يك‌لحظه‌ى زمانى و مكانى خاص، احساس مى‌كند كه زمان تلاطم فرارسيده است، ديگر براى او مضمون (به آن شكل كه اشاره شد) مطرح نخواهد بود. او «رود» تنها و «اعتماد به نفس» مجرد را نمى‌شناسد. و به همين لحاظ شاعر واقعى خود نمى‌داند كه پس از لحظه‌ى تلاطم چه اثرى و با چه كيفيتى به وجود خواهد آورد. و شايد هم اين است يكى از علل ابهامى كه در آثار شاعران راستين ديده مى‌شود. زيرا شاعر واقعى در دنبال كشف روابط اشياء و اجزايى است كه در فضايى تاريك نهفته است و او با چراغ تخيل آن‌ها را كشف مى‌كند و مطابق با شيوه‌ى هنرى خود شكل مى‌دهد. و چون هر شاعر كيفيات روحى و حالات ذهنى ويژه‌اى دارد كه نتيجه‌ى مراحل رشد فكرى و عاطفى و تربيت خانوادگى و اجتماعى اوست، هميشه يك رگه‌ى اصلى در تمام آثارش جلوه خواهد كرد.

چنين است كه در آثارى از اين دست، به دنبال «تنوع» نمى‌توان گشت. زيرا اين «تنوع» صرفآ به علت عدم جهان‌بينى يك دست و مجرب شاعران سازنده

(= ناظمان) معنى مى‌يابد. چرا كه كيفيت اثر در حال تكوين معمولا به مقتضاى حال و مقام و نحوه‌ى تفكر از پيش‌انديشيده اين‌هاست. همچون «جامى» كه به‌اقتضاى همان مقام و حال، گاه عارف گاه فقيه گاه معلم و ناصح و گاه عاشق و داستانسراست. و نيز از نظر صورت و نوع شعر، گاه قطعه‌گو، رباعى‌ساز، قصيده‌پرداز و گاه مثنوى‌سرا و غزلگوست. اما شاعرى كه به مرحله‌ى خلق شعر (به معناى راستين) رسيده‌است، همچون حافظ، هميشه وحتى در ناخودآگاهانه‌ترين حالات، رگه‌ى اصلى فكرى‌اش پابرجاست. زيرا همواره بر مبناى روحيات و ذهنيات خويش دنياى اطراف را مى‌نگرد. و ناگزير شعر او نيز خالى از «تنوع» احساس مى‌شود.

بنابراين تنها اين دسته از شاعرانند كه همواره در دامن تجربه‌هاى خويش نشسته‌اند. آن‌چنان كه اگر بتوان تنوعى در اشعار آنان ديد، صرفآ به لحاظ تجربه‌ى تدريجى و حاصل تفاوتى است كه بين هريك از مراحل شعرى آن‌هاست.

از اينجاست كه بايد به شاملو و شعر او نظر كرد. شاعرى كه از مرز

«هواى تازه» (زمانى كه چهره‌ى مشخص او تابيدن گرفت) تا امروز، به اغلب احتمال حتى يك قطعه نيز «نساخته» است. چرا كه «ساختن» را كار ناظمان

مى‌داند. او فقط شعر را «نوشته» است. آن هم نوشتنى به دنبال ضربه‌اى ناگهانى، كه در حقيقت به منزله‌ى زنگ تولد شعرى است كه از مدت‌ها پيش در ذهن او نطفه گرفته است. و اين همان «اثر»ى است كه تا بر كاغذ نيايد و به زيستن آغاز نكند، محتوا و شكل كامل خود را نشان نخواهد داد. زيرا شاعر، از پيش بدان

معنى «تنوع» در شعر شاملونينديشيده و نسبت به شكل و محتواى آن آگاهى قبلى نداشته است. و به

همين‌لحاظ چون همه‌ى اين شعرها از يك ذهن و يا يك خون زاده شده‌اند، مطلقآ عارى از «تنوع» و بيش يا كم همانند يكديگرند. منتها به اين نكته بايد توجه كامل داشت كه چون شاعر در هريك از دوره‌هاى شاعرى خود، نسبت به ادوار قبل به ذهنى منظم‌تر و متشكل‌تر دست يافته است، طبيعى است كه استخوان‌بندى آفريدگان او نيز محكم‌تر و استوارتر به چشم آيد و با آفريدگان پيشين وى بيش يا كم متفاوت باشد.

«تنوع» در آثار شاملو صرفآ به اعتبار همين تفاوت است كه معنى مى‌يابد. به‌عبارت ديگر به اعتبار عمق و كمال تدريحى اشعار اوست كه از لحاظ قدرت بيان محتوا و شكل شعر در هر دوره از ادوار شاعرى وى بيشتر جلوه يافته است.

حال بايد ديد شاملو از «هواى تازه» تا «دشنه در ديس» در زمينه‌ى شعر و شاعرى چه راه يا راه‌هايى را پيموده و چه امتحاناتى را متحمل شده، تا توانسته

تازه» تا «دشنه در ديس»      حركت شاملو از «هواىاست به پايگاه كنونى خويش دست يابد. آن هم شاعرى كه در آغاز

عمر شاعرى خود (سال‌هاى پيش از ورود به فضاى هواى تازه) تقريبآ به خلق هيچ اثرى كه از آينده‌ى درخشان شعر او نويد دهد، توفيق پيدا نكرده است.

جدا بودن از دنياى شعر، تنفر از شعر و شاعرى، دل نبستن به شعر گذشته و در نتيجه عدم تسلط كافى به اوزان و مصالح شعر

فارسى و… موجب شده است تا شاملو در نهايت شهامت به شعرهاى آزمايشى آخرين فصل «هواى تازه» دست زند و به اغلب احتمال تنها از اين راه و با اين تجربه به راه‌هاى تازه و بديع قدم گذارد و براثر شم و هوش سرشار، تدريجآ به راز كلمات و واژه‌ها پى ببرد و اندك اندك قدرت بالقوه‌ى خود را در استعمال كلمات و تركيبات گونه‌گون و متنوع نشان دهد. تا آنجا كه به اعتبار ميزان وقوف به اهميت مصالح شعرش دوره به دوره از نظر زبان و بيان از «هواى تازه» تا «دشنه در ديس» به پيش برود.

مهدى اخوان ثالث (م. اميد) در خصوص مختصات آخرين فصل «هواى تازه» نوشته است: «در شعرهاى آخر «هواى تازه» اين شگرد كار اوست و همه‌ى آن‌ها عيب، عيبى كه جانشين عيب‌هاى قديم شده است :

عبور شاملو از سنگلاخ‌هاى زبان««تكرار» «تضاد» «تعقيد لفظى و معنوى» «دوزبازى با الفاظ» «تتابع

 

اضافات» «طنين توخالى» «آوردن صفات متوالى» و «طويل كردن جمله به‌وسايل مختلف»[1] »، كه صرف‌نظر از «تكرار» و «تضاد» كه هيچ كدام عيب

نيست،[2]  «داستان‌گونگى» «رمانتيك‌وارى» «پرگويى و حشو» «زائده‌ها و

توضيح‌ها» «واژه‌هاى بيگانه» «سهل‌انگارى‌هاى دستورى» «تركيب‌هاى گوناگون» و «عدم توجه به وزن و توجه به قافيه» نيز به آن‌ها اضافه مى‌شود. با اين قصد كه گمان مى‌رود، توضيح همه‌ى اين عيب‌ها

و مقايسه‌ى نمونه‌اى از هريك با نمونه‌هايى از اشعار واقعى شاملو، خود به خود ميزان تربيت تدريجى ذهن و كيفيت عبور از سنگلاخ‌هاى زبان و بيان شعرى و در نتيجه رسيدن به راه راستين او را نشان مى‌دهد. به خصوص كه اين نقص‌ها وعيب‌ها درطول دوره‌هاى شاعرى او يابه‌طوركلى از بين رفته (همچون: تعقيد لفظى و معنوى ــ دوزبازى با الفاظ ــ تتابع اضافات ــ طنين توخالى ــ آوردن صفات متوالى ــ طويل كردن جمله ــ پرگويى و حشو) يا هنوز جلوه‌هايى از آن باقى مانده است. (مثلا داستان‌گويى ــ رمانتيك‌وارى ــ تركيب‌هاى گونه‌گون ــ عدم توجه به وزن و توجه به قافيه و زائده‌ها و توضيح‌ها) و يا در دايره‌ى فضا و زبان متكامل شاعر تدريجآ تغيير شكل داده و جزو محاسن و امتيازات شعر وى (باز همچون: عدم توجه به وزن و تركيب‌هاى مختلف و…) درآمده است :

 

  1. 1. تعقيد لفظى و معنوى

«عشق سرخى را كه نوشيده‌ام در جام يك قلب كه در آن ديده‌ام گردش مغرور ماهى مرگ تنم را كه بوسه‌ى گرم خواهد گرفت با دهان خونالود زخمش از زمين عشق سرخش…»

هواى تازه

اين عيب، معلول تظاهر به وسعت تخيل و عدم اطلاع از مفهوم ابهام و آشنا نبودن به فرم‌هاى مجرب شعرى است. شاعر مى‌خواهد هرچه بيشتر اقتدار خود را نشان دهد، اما به سبب حالت عصيانى و خامى سال‌هاى آغاز، فقط به چنان نحوه‌ى بيان شتاب‌آميز و چنان سطرهاى دراز دست مى‌يابد.

[1] . «دم زدنى چند در هواى تازه» ص 197 (انديشه و هنر) ويژه‌ى ا. بامداد.

[2] . زيرا اصل «تكرار» اگر به‌جا بنشيند، نه تنها عيب نيست، بل نهايت تأثير را خواهدداشت. مگر اينكه منظور از «تكرار» بيان مفاهيم مكرر باشد. و همچنين «تضاد» كه باز بهشرط عدم تصنع، جزو عيوب شعر به شمار نمى‌رود. اما اگر منظور «تضاد» در حرف‌ها ومفاهيم باشد بايد گفت اين شعرها محصول زمانى است كه شاعر هنوز به خط فكرىمشخص دست نيافته بوده است.

0/5 (0 دیدگاه)